چرا هنگام نزول وحی در غار حرا ،جبرئیل سه بار پیامبر را در آغوش گرفت؟
 

چرا هنگام نزول وحی در غار حرا ،جبرئیل سه بار پیامبر را در آغوش گرفت؟

الحمدلله،

 

روایتی که در مورد نزول وحی بر پیامبر صلی الله علیه و سلم در غار حراء و به آغوش گرفتن پیامبر صلی الله علیه و سلم توسط جبریل وارد شده است عبارت است از:

 

عَنْ عَائشَةَ رَضِیَ الله عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ صلی الله علیه و سلم  مِنَ الْوَحْیِ الرُّؤْیَا الصَّالِحَةُ فِی النَّوْمِ، فَکَانَ لا یَرَی رُؤْیَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَیْهِ الْخَلاءُ، وَکَانَ یَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَیَتَحَنَّتْ فِیهِ وَهُوَ التَّعَبُّدُ اللَّیَالِیَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ یَنْزِعَ إِلَی أَهْلِهِ وَیَتَزَوَّدُ لِذَلِکَ ثْمَّ یَرْجِعُ إِلَی خَدِیجَة فَیَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا حَتَّی جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِی غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ الْمَلَکُ فَقَالَ: اقْرَأْ قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ» قَالَ: «فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی حَتَّی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثْانِیَة حَتَّی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ: اقْرَأْ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِی فَقَالَ: ]اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الأَکْرَمُ[» فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم  یَرْجُفُ فُوُادُهُ فَدَخَلَ عَلَی خَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَ: «زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی» فَزَمَّلُوهُ حَتَّی ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِیجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ «لَقَدْ خَشِیتُ عَلَی نَفْسِی» فَقَالَتْ خَدِیجَةُ: کَلاَّ وَاللَّهِ مَا یُخْزِیکَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّکَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْکَلَّ، وَتَکْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِی الضَّیْفَ، وَتُعِینُ عَلَی نَوَائِبِ الْحَقِّ. فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِیجَةُ حَتَّی أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِالْعُزَّی ابْنَ عَمِّ خَدِیجَةَ، وَکَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِی الْجَاهِلِیَّة، وَکَانَ یَکْتُبُ الْکِتَابَ الْعِبْرَانِیَّ، فَیَکْتُبُ مِنَ الإِنْجِیلِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَکْتُبَ، وَکَانَ شَیْخًا کَبِیرًا قَدْ عَمِیَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِیجَةُ: یَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: یَا ابْنَ أَخِی مَاذَا تَرَی؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم  خَبَرَ مَا رَأَی فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِی نَزَّلَ اللَّهُ عَلَی مُوسَی، یَا لَیْتَنِی فِیهَا جَذَعًا، لَیْتَنِی أَکُونُ حَیًّا إِذْ یُخْرِجُکَ قَوْمُکَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم  : «أَوَمُخْرِجِیَّ هُمْ؟» قَالَ: نَعَمْ، لَمْ یَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلا عُودِیَ وَإِنْ یُدْرِکْنِی یَوْمُکَ أَنْصُرْکَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا، ثُمَّ لَمْ یَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّیَ وَفَتَرَ الْوَحْیُ. (بخاری:3)

 

ترجمه: عایشه رضی ‏الله‏ عنها می‏گوید: نزول وحی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم  به وسیلة خوا بها و رویاهای راستین، شروع شد. و آنچه را که رسول الله صلی الله علیه و سلم  در عالم رویا می دید، مانند روشنی صبح، تحقق پیدا می کرد. بعدها رسول الله صلی الله علیه و سلم  به عزلت و گوشه نشینی علاقه مند گردید و در غار حراء گوشه ‏نشین شد. و چندین شبانه روز بدون اینکه به خانه بیاید، در آنجا عبادت می کرد و هنگامی که توشه اش تمام می شد، به خانه می رفت و توشه بر می داشت. خدیجه رضی الله عنها توشة او را آماده می کرد. در یکی از روزها که در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشته ای نزد او آمد و خطاب به وی گفت: بخوان. رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرمود: «من خواندن نمی دانم». رسول الله صلی الله علیه و سلم   میفرماید: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جایی که تحمل داشتم، فشرد و بعد مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن  نمی دانم». فرشته برای بار دوم مرا در بغل گرفت و به اندازه ای فشرد که بیش از حد توان من بود. بعد مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمی دانم». رسول الله صلی الله علیه و سلم  می فرماید: برای بار سوم مرا در بغل گرفت، فشرد و رها کرد و گفت: (بخوان بنام پروردگارت، او که انسان را از خون بسته آفرید ...) بعد از آن، رسول الله صلی الله علیه و سلم  در حالی که قلبش می لرزید نزد خدیجه رضی الله عنها رفت و گفت: «مرابپوشانید، مرا بپوشانید». حاضرین رسول الله صلی الله علیه و سلم  را پوشانیدند تا اینکه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را برای خدیجه بازگو نمود و فرمود: «من نسبت به جان خود، احساس خطر می کنم». خدیجه رضی الله عنها گفت: خداوند هرگز تو را ضایع و نابود نخواهد کرد، زیرا شما پای بند صله رحم هستی، مستمندان را کمک می کنی، از مهمانان پذیرایی می نمایی و در راه حق، مشکلات را تحمل می کنی. بعد از آن، خدیجه رضی الله عنها او را نزد پسر عموی خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردی مسیحی بود، انجیل را به لغت عبری می نوشت. و بزرگسال و نابینا بود. خدیجه به وی گفت: ای پسر عمو! از برادرزاده ات (محمد) بشنو که چه می گوید. ورقه خطاب به رسول الله صلی الله علیه و سلم  گفت: ای برادر زاده! بگو چه دیده ای؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم  آنچه را که دیده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: این همان فرشته ای است که خداوند بر موسی فرو فرستاد. ای کاش! روزی که قومت تو را از شهر بیرون می کنند، من زنده و جوان می بودم. رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بیرون می‏کنند»؟ ورقه گفت: آری. پیامی را که تو  آورده ای، هیچ پیامبری نیاورده است مگر اینکه با او دشمنی کرده و او را از شهر اخراج کرده اند. اگر من تا آن زمان، زنده بمانم، با تمام وجود، تو را کمک خواهم کرد. متأسفانه پس از مدت کوتاهی، ورقه در گذشت و سلسلة جریان وحی نیز برای مدت معینی متوقف شد.

 

در این روایت چند موضوع بیان شده است که قابل تأمل است، از قبیل:

 

چرا جبریل علیه السلام ظاهر شد و پیامبر صلی الله علیه و سلم را به آغوش گرفت؟

چرا جبریل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و سلم که ناخوان بود گفت بخوان؟

چرا سه بار به پیامبر صلی الله علیه و سلم تکرار کرد که بخواند؟

چرا جبریل علیه السلام سه بار پیامبر صلی الله علیه و سلم را با فشار به آغوش گرفت؟

چرا پیامبر صلی الله علیه و سلم ترسید و سپس به سرعت انجا را ترک کرد؟

چرا وحی چند مدتی منقطع شد؟

 

این سؤالاتی هست که باید تأمل شوند که چرا چنین چیزی رخ داده است؟

 

ولی با تأمل و تفکر میتوان فهمید که دلیل تمام این حوادث این است که خداوند به بشر نشان دهد که این نزول وحی حقیقی بوده و یک خاطره و یا حادثه روحانی نبوده آنچنانکه دشمنان اسلام و مستشرقین امروزه به نزول وحی طعن میزنند و میگویند که وحی یک حادثه روحانی و سخن با نفس بوده و انکار نزول جبریل علیه السلام میباشند، ولی در حوادثی که ذکر شد به وضوح نشاندهنده اینست که نزول وحی حقیقی بوده و توسط جبریل علیه السلام انجام گرفته و سه بار پیامبر صلی الله علیه و سلم را با فشار به آغوش گرفت و پیامبر صلی الله علیه و سلم ترسیده بود و چند مدتی وحی منقطع شد تا بر این موضوع تاکید شود که جبریل علیه السلام موجود بوده و یک حادثه خیالی و یا روحی و یا وهمی محض نبوده و مسئله وحی چیزی هست که از ذات پیامبر صلی الله علیه و سلم جدا بوده است.

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

IslamPP.Com