::ISLAMPP.COM::     دانلود کل سایت بصورت آفلاین! کلیک کنید     ::ISLAMPP.COM::     @ توجه توجه @ به سؤالات تکراری پاسخ داده نخواهد شد، پس لطفا قبل از ارسال سوال، در سایت جستجو کنید@

 اخبار جديد

صفحه أصلى

فتاواى متن

فتاواى صوتى

فتاواى تصويرى

گروهبندى فتاوى

كتابخانه فتاوى

جديدترين فتاوى

دانلود کتاب

اصول و تعبير خواب

فرستادن سؤال

جستجو در سايت

پيشنهادات و انتقادات

ارتباط با ما

درباره ما

آمار سايت

7312861 تعداد بازديد سايت

29705 تعداد كل فتاوى

9091 تعداد فتاواى متن

11381 تعداد فتاواى صوتى

9233 تعداد فتاواى تصويرى

170147078 تعداد كل فتاواى خوانده وشنيده شده

120242 تعداد كل فتاواى ارسال شده

مقاله هاي
<
  رنج های امام سفیان ثوری
 

نويسنده:سايت جامع فتاوي اهل سنت و جماعت

تعداد بازديد 41672

فرستادن به دوست 

  چاپ كردن

تاريخ اضافه 2010-07-10

 

رنج های امام سفیان ثوری

از جمله ی مهم ترین علمای ربانی در جامعه ی اسلامی، راهنمایی مردم، تعلیم و روشنگری در مورد حقایق، وعظ و ارشاد مردم و بازداشتن آنان از باطل می باشد و در این بین امر به معروف و نهی از منکر همچنان از مهم ترین بخش های این وظیفه ی خطیر و مقدس می باشد. امر به معروف و نهی از منکر محور اصلی دین است که باقی مسائل دینی بدورش می گردند و تمام پیامبران و انبیاء برای این مهم فرستاده شده و برای همین امر بازار بهشت و دوزخ برپاشده است. بر اساس همین اصل است که مردم به دو دسته ی دعوتگران و دعوت شوندگان تقسیم می گردند. امر به معروف و نهی از منکر همواره جزو مهم ترین دلایل رنج ها و مصیبت هایی است که بسیاری از علمای امت بخصوص در دوره هایی که حاکمان ستمکار برسرکار بوده اند و امت اسلام کسی را جز علمایش را برای بازداشتن و مخالفت با آن حاکمان نداشت، متحمل گشته اند. این رنج و سختی یکی از بزرگترین دشواری های علما بوده است.

آشنایی با امام سفیان ثوری:

ایشان شیخ الإسلام، امام الحفاظ، سیدالعلماء العاملین در عصر و زمان خویش، أمیرالمؤمنین در حدیث، مجتهد مطلق، عابد زاهد، سرمشق و الگوی زمانه اش، امام ابوعبدالله سفیان بن سعید بن مسروق بن حبیب ثوری هستند. در سال 97هـ ق در کوفه در خانه ی علم و ورع و دیانت چشم به جهان گشود. پدر ایشان یکی از محدثین ثقه و قابل اعتماد به نام سعید ثوری، از طبقه تابعین کهتر، بود. مادرش زنی درستکار بود که فرزندش را از کودکی به سوی طلب علم فرستاد و به او می گفت: تا وقتی خرجی ترا با چرخ ریسی ام پرداخت می کنم برو و دانش فراگیر. پدر ایشان مردی تنگدست و سرگرم کار حدیث بود.

سفیان ثوری مانند شهابی در طلب علم در محضر مشایخ وقت و علمای عراق روانه گشت تا جاییکه تعداد استادانش به ششصد شیخ رسید و نام او برزبان ها افتاد و شهرت یافت و همه او را می شناختند درحالیکه کم تر از بیست سال سن داشت. همه ی این ها بخاطر همت عالی و مسافرت های بسیار و شدت زهد و پارسایی او و هوش سرشار و حافظه ی فوق العاده اش بود. این حالت ادامه داشت و همچنان پله های ترقی و پیشرفت را یکی یکی طی می نمود تا آنکه لقب امیرالمؤمنین در حدیث را از آن خود کرد. از همه ی هم عصرانش محفوظات بیشتری در ذهن داشت و با وجود تعداد بسیار حافظان مشهور و امامان پردل و پرتلاش در آن عصر وی باز از همه ی آنان یک سر و گردن برتر بود.

امام سفیان ثوری آمیزه ای از علم و عمل، زهد و ورع، عبادت و حق گویی، امر به معروف و نهی از منکر، دوری گزیدن از سلاطین و حاکمان و فرار از پست و مقام و پرهیز از شبهات را در خویش گردآورده بود تا آنکه به مروارید روزگار و چشمه ی زمانه و حجت پروردگار بر بندگانش مبدل گشت.

تعریف هایی که دیگران از وی می کنند:

سفیان ثوری منزلت ویژه ای در میان همه ی مسلمانان بطور عام و صاحبان علم و حدیث بطور خاص داشت. ایشان حرف آخر در میان دو عالم را می زدند و دو نفری که اختلاف داشتند در محضر وی و با قضاوت او دیگر مشکلی نداشتند. بوسیله ی کسی متاثر نمی شد، و تحت هر شرایطی؛ چه ثوری را مدح می کرد و چه ایشان را ذم و تخریب می نمود، فرقی نمی کرد. ایشان از بزرگان مسلمین و از امامان شناخته شده و دارای پیروان بسیار بودند. مذهب و شیوه ی فقهی و عملی ایشان در برهه ای از زمان توسط مردم پیروی و دنبال گردید و چنانچه شاگردان و پیروانش کسانی را می یافت که بر مذهب ایشان دوام داشته باشد همین امروز نیز مذهب ایشان پابرجا و از جمله مذاهب مشهور و موجود کنونی می ماند. لکن مانند لیث بن سعد و ابی ثور و اوزاعی و دیگر امامان کسی نبود تا به مذهب آنان و گسترش آن بپردازد.

در اینجا پاره ای از سخنان و تعریف و تمجید دیگران درباره ی امام ثوری را باهم می خوانیم:

شعبة بن حجاج گوید: سفیان امیرالمؤمنین در حدیث است که با پارسایی و دانش خویش بین مردمان بزرگی یافت.

امام ابوحنیفه می گوید: اگر علقمه و اسود [از بزرگان تابعین] در میان ما بودند برای محاجه و استدلال نزد سفیان می رفتند.

سفیان بن عیینه چنین می گوید: کسی را داناتر به حلال و حرام از سفیان ثوری ندیده ام.

فضیل بن عیاض گفته است: به خدا که سفیان ثوری از ابوحنیفه داناتر بود.

بشر حافی می گوید: ثوری برای ما امام است، سفیان در زمان ما مانند ابوبکر و عمر در زمان آن ها است.

شعیب بن حرب گفته است که: گمان می کنم فردا بواسطه ی سفیان حجت خداوند بر مردم عرضه می شود و به آنان می گویند: پیامبر تان را ندیده اید، ولی سفیان را که دیده اید.

به نظر یحیی بن معین: کسی در موضوعی با سفیان مخالفت نمی نمود مگر آنکه بالاخره به سخن سفیان می رسید.

ابن مبارک بیان می دارد: هر کس را تعریف و توصیف می نمودند، وقتی آن فرد را می دیدم او را کم تر از آن توصیفات می دیدم به جز سفیان ثوری.

یوسف بن اسباط تعریف می کند که: سفیان وقتی شروع به ذکر آخرت می نمود خون ادرار میکرد.

اوزاعی می گوید: چنان که به من گفت می شد مردی را برای این امت برگزینم که کتاب خدا و سنت پیامبرش را بپادارد، حتماً سفیان ثوری را برایشان برمی گزیدم.

امام شافعی بیان می دارد: در کوفه مردی را بیش تر پیرو سنت ندیده و نخواسته ام به جای هیچ کس باشم بیش از سفیان ثوری.

یحیی قطان گفته است: سفیان ثوری در هر چیز از مالک بالاتر است.

احمد بن حنبل می گوید: هیچ می دانی چه کسی امام است؟ امام سفیان ثوری است، کسی بیش از او راه به قلبم باز نمی کند.

ذهبی نیز می گوید: سفیان سرور زهد و خداپرستی و خداترسی بود و در حفظ از همه سر بود و در شناخت احادیث سرور بود و در فقه نیز سروری بود. از ملامت هیچ یک از امامان دینی در راه خدا هراسی نداشت.

رنج و سختی هایی که دید:

درد و رنج های امام سفیان ثوری در وهله ی نخست برمی گردد به حضور وی در دو عصر وزمان مختلف و شاهد به پاخاستن یک حکومت و فروریختن دیگری بوده است و از نزدیک شاهد هول و هراس و خونریزی های خلال آن روزگار بوده و تمام وقایع مذکور به شدت در روحیه ی ایشان تاثیر نهاده بود. امام سفیان مشاهدات و قضاوت خویش در مورد دولت جدید را از خلال فتنه و آشوب و خونریزی هایی که روی دادند بنا نهاده بود و این امر باعث شده بود تا از هرگونه رابطه ای با آن حکومت گریخته و هر پست و مقامی را که قدرت جدید به وی پیشنهاد می نمود را به خاطر اعتراض کامل و ظاهری و محتوایی وی به آن رد می کرد.

چنان که گذشت سفیان ثوری در سال 97هـ ق در کوفه به دنیا آمد. در جستجو و کسب علم و دانش در عهد دولت جهادگر اموی بزرگ شد. او سرزمین های بسیاری را گشت و اساتید بسیاری را ملاقات نمود. در سال 132هـ ق وقتی که پنجاه و سه سال سن داشت و وارد دوران کهولت خویش شده بود، زلزله ی بزرگی در جامعه ی اسلامی واقع شده و دولت عباسی به قصد برچیدن دولت اموی قد علم کرد، این موضوع پس از یک سری نبردهای خوفناک و مهلک و کشت و کشتارهای وحشتناک بود. قیام دولت عباسی از شهر کوفه اعلان گردید و امام سفیان شاهد تمام ماجرا بود و در آن زمان یکی از علمای کوفه و از استادان و شیوخ معروف آن سامان به شمار می آمد و در پیشامدهای ناگوار و در سختی ها برای کسب فتوا و سؤال هایی که داشتند به او روی می آوردند.

سفیان ثوری من باب پرهیز از فتنه و آشوب، و بر منطق پذیرفتن ضرر سبک تر برای دفع ضرر سنگین تر و تباهی های بزرگ تر، خروج بر حاکمان و سرپیچی را روا نمی دانست حتی اگر ستم روا می داشتند. ولی در عین حال بر ناپسند داشتن و زشت شمردن کارهای پادشاهان و امرا و سلاطین و بازداشتن آنان به سوی حق و راستی را به هر طریق ممکن واجب می دانست.

بخاطر همین دیدگاه و طرز فکر بود که امام سفیان ثوری با رنج و مصیبت های فراوان روبرو گشت. تاجاییکه خلفای دولت عباسی یکی پس از دیگری او را خواسته و منصب قضاء را به او پیشنهاد می نمودند، ولی او به شدت آن را رد کرده و از آنان می گریخت و بیشتر زندگی اش را رانده و فراری گذرانده و در شهری و در منزل دوستی اقامت نمی کرد مگر آن که آن جا را به مقصد مکانی دیگر و شهری دیگر ترک کند.

مشکلات وی با خلیفه ابوجعفر منصور:

پیشتر در بحث از رنج های امام ابوحنیفه خواندیم که چگونه خلیفه ی عباسی، ابوجعفر منصور، فشارهایی به وی می آورد تا منصب قضاوت را بپذیرد؛ باوجود شکنجه و شلاق و زندان و تهدیدها، امام ابوحنیفه به شدت از قبول آن مقام سرباز می زد، تا آن که در زندان های منصور جان سپرد. بعد از وفات امام ابوحنیفه، منصور به جستجوی جانشین وی می گشت. سفیان ثوری را به او معرفی نموده و گفتند که او داناترین فرد بر روی زمین است. خلیفه پی در پی به دنبال او کس می فرستاد ولی سفیان ثوری از قبول آن خودداری می نمود.

ابوجعفر منصور در فراخوانی سفیان ثوری پافشاری زیادی می نمود. درعوض امام ثوری نیز همچنان بر نپذیرفتن منصب قضا اصرار می کرد. تا آن که سفیان مجبور به خروج از کوفه و رفتن به مکه گشت. چنان شد که منصور کسانی را به شهرها می فرستاد تا جار بزنند: هرکس سفیان ثوری را بیاورد ده هزار درهم پاداش می گیرد. باز امام ثوری ناچار به ترک مکه به مقصد بصره شد و در آن جا مشغول به پاسبانی از یکی از باغ ها شد. از همین جا می توانیم شدت و حجم سختی و دشواری که امام آن عصر و زمان با آن مواجه بود را تصور کنیم که چگونه خود را پنهان داشته و از جایی به جایی می گریخت.

امام ثوری مدت زیادی را در بصره نماند تا مردم او را شناخته و آهنگ او نمودند. امام سفیان ثوری آن جا را به سوی بلاد یمن ترک کرد و در آن جا بود که سختی و فشارها سخت تر و بیشتر شد. در آن سرزمین بود که به او تهمت دزدی زدند و کسی او را در آن مکان دور و غریب نمی شناخت. وی را به حاکم شهر که امیر معن بن زائده بود تحویل دادند که به بصیرت و مروت و اخلاق بزرگ منش شهرت داشت. وقتی با وی صحبت می کرد گفت: اسمت چیست؟ سفیان پاسخ داد: عبدالله بن عبدالرحمن، معن پرسید: تو را به خدا، نسبت تو به که می رسد؟ امام ثوری گفت: من سفیان بن سعید بن مسروق هستم. امیر معن گفت: ثوری؟ پاسخ داد: ثوری. معن گفت: تو همان شخصی هستی که از فرمان امیرالمؤمنین سرپیچی کرده ای؟ گفت: آری. مدتی خاموش ماند و سپس گفت: اگر خواستی بمان و هرگاه میل داشتی این جا را ترک کن. قسم به خدا که اگر زیر پایم بودی آن را برنمی داشتم.

غربت امام ثوری و گریز او در شهرهای مختلف در ایام خلیفه منصور ادامه داشت. هربار در مکانی اقامت می گزید، گاه در عراق و زمانی در حجاز سپس در یمن و در پایان تصمیم گرفت برای گزاردن حج و نیز پناه جستن به مکه برود. منصور نیز در همان سال یعنی در سال 158هـ ق برای حج عزیمت کرد. به او اطلاع دادند که سفیان ثوری در مکه بسر می برد، کسی را فرستاد و او را تا او را گرفته و به صلیب بکشد و دار صلیب را نیز نصب کرده و به جستجوی امام ثوری برای به صلیب کشاندن وي پرداختند. وقتي امام ثوري مطلع شد، رفت و دست به پرده ي کعبه آويخت و خداوند عزوجل را قسم داد تا نگذارد منصور وارد مكه شود، و آنقدر دعا نمود و قسم يادکرد تا آن که عملاً کرامتي آشکار از وي رخ داد و منصور به امر خداوند عزوجل به شدت بيمار شد و قبل از ورود به مکه جان داد. اين يکي از کرامات و برکات امام سفيان ثوري بود؛ کرامتي ثابت و قطعي است که آنانکه از فهم سخنان وي عاجزند براي رد آن هيچ دليل و برهاني را ندارند.

 

رازي که در پس اين سرپيچي و گريز امام ثوري در مقابل منصب و ترجيح دادن فرار و سرگردان شدن در شهرها وجود داشت، آن بود که تاب و توان مقاومت و صبر در برابر ديدن منکر را نداشت و درباره ي خودش چنين مي گفت: چانچه منكري را ببينم و چيزي نگويم از شدت اندوه خون ادرار ميكردم. همين بود که مي دانست منکرات بسياري را ديده و نمي بايست دم برآورد و بنابراين فرار و ترس و سرگرداني را بر سکوت بر منکر و باطل ترجيح مي داد.

 

محنت و سختي هايش با خليفه مهدي:

با وفات خليفه منصور امام ثوري مي پنداشت که درد و رنج هايش پايان يافته است. بنابراين به شهر و ديار خود، کوفه، بازگشت و در بين مردم ظاهر شد و مانند گذشته شروع کرد به بيان حديث و تدريس نمودن. اما بواسطه ي خليفه ي جديد، محمد مهدي پسر خليفه منصور، غافلگير شد که او را هرچه سريع تر احضار نموده بود. وقتي وارد سرايش گرديد، اين گفتگوي عجيب ميانشان به وقوع پيوست:

 

خليفه مهدي گفت: اي اباعبدالله! اين خاتم من است بگير و در ميان اين امت بر اساس كتاب و سنت رفتار کن. امام ثوري گفت: آيا اميرالمؤمنين مرا در صحبت کردن امان مي دهد؟ مهدي گفت: آري. ثوري گفت: کسي را بسويم مفرست تا خود بيايم و چيزي به من مده تا خود از تو نخواسته باشم. مهدي خشمگين شد و خواست تا آسيبش رساند. کاتب خليفه گفت: مگر ايمنش نداشته بودي؟ مهدي گفت: چرا، ليكن پيمان منصب قضا را براي او بنويس. آن را نوشت و برخلاف ميل سفيان آن را به او داد.

 

امام ثوري ارز نزد خليفه مهدي خارج شد و حکم منصب قضاوت را به همراه داشت که ممهور به مهر خاتم خود خليفه بود. وقتي بر رود دجله مي گذشتند، حکم را در رود پرت نمود. همراهاني که با او بودند او را از اين کار بازداشته و او را به قبول منصب قضا و عمل به كتاب و سنت نصيحت مي کردند و وي آنان را ديوانه دانسته و کوته فکرشان دانست. آنگاه به سوي بصره گريخت و نزد محدث يحيى بن سعيد قطان مخفي شد. بعد از آنکه محدثان از وجود وي در آن جا باخبر شدند دسته دسته به خانه ي يحيي بن قطان مي رفتند تا آنکه راز وي برملا شده و به ناچار بصره را نيز به قصد کوفه پشت سرنهاد و در منزل عبدالرحمن بن مهدي پنهان گشت.

 

خليفه مهدي نيز در جستجوي امام ثوري سخت گرفته و براي سرش جايزه اي يکصدهزار درهمي تعيين نمود، بويژه پس از آن که فهميد ثوري حکم وي را در رودخانه انداخته است. امام سفيان ثوري نيز همچنان از شهري به شهري ديگر مي گريخت و سربازان خليفه بدنبالش بودند ولي نمي توانستند او را دستگير نمايند. امام دو سال پايان عمر خويش را در ترس و سرگرداني و فرار سپري نمود ولي حتي يک لحظه هم به فکر قبول منصب قضاوت نيافتاد. سبحان الله، امام علامه اي که شايسته ترين کس براي آن منصب بود، از آن مي گريخت و اين همه رنج و مصيبت ها را به جان مي خريد، درحاليکه ديگراني که نزد خداوند عز وجل و مردم حتي به اندازه ي بال پشه اي هم قدر و قيمت علمي ندارند در پي پست ترين پست ها و مناصب له له زده و به هر حيله اي متوسل مي شوند!

 

اين درد و رنج امام ثوري ادامه يافت تا آنگاه که گشايشي از جانب پروردگار آسمان و زمين در رسيد و خداوند عز وجل آلام و مشقت ها و درد و اندوه او را پايان داد و وي را با بزرگ ترين بخشش و کرم که همان فراخواندن وي به سوي خويش قبل از آنکه دست تعقيب گران و آزاردهندگانش بدو برسد گرامي داشت. شگفت آن که امام ثوري براي خليفه مهدي چنين نوشته بود که: مرا راندي و آواره ساختي و هراسانم نمودي، و خداوند بين من و تو حاکم است. از خداوند مي خواهم که قبل از رسيدن پاسخ اين نامه مرا به سوي خود بخواند. وقتي پاسخ نامه رسيد امام وفات نموده و دردهايش پايان يافته بود.

 

ترجمه: مسعود

مصدر: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com