::ISLAMPP.COM::     دانلود کل سایت بصورت آفلاین! کلیک کنید
<
  زندگینامه ی امام علی ابن حزم
 

نويسنده:سايت جامع فتاوي اهل سنت و جماعت

تعداد بازديد 41831

فرستادن به دوست 

  چاپ كردن

تاريخ اضافه 2010-07-10

 

زندگینامه ی امام علی ابن حزم

امامی که مستقل بود، اقیانوسی بی کران و صاحب مهارت ها و آگاهی های بسیار ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن معدان بن سفیان بن یزید فارسی الاصل, سپس اندلسی، قرطبی و یزیدی غلام امیر یزید بن ابوسفیان بن حرب اموی -رضی الله عنه- معروف به یزید الخیر. نائب امیرالمؤمنین ابوحفص در دمشق، فقیهی حافظ، متکلم و ادیب و وزیری ظاهری. نخستین کسی از صحابه که وارد اندلس شد حاکم اندلس، عبدالرحمن بن معاویه بن هشام؛ معروف به داخل بود .

ابومحمد در سال سیصد و هشتاد و چهار هجری قمری در شهر قرطبه متولد شد.

او در یک زندگی پر از نعمت و رفاه بزرگ شد. دارای هوش بسیار و ذهن فعالی بود و کتاب های ارزشمند بسیاری نوشت. پدرش از بزرگان اهل قرطبه بود و در در دولت عامری سمت وزارت را به عهده داشت. ابومحمد نیز در همان جوانی به وزارت منصوب گشت. در همان ابتدا در ادبیات و اخبار گذشتگان و شعر، در منطق و اجزاء فلسفه به استادی رسید و تاثیری بر وی نهاد، که ایکاش از شر آن در امان می ماند. این علم وی را در نگارش کتاب هایی مساعدت کرد که در آن رویکرد قابل توجهی به علم منطق، که آن را بر دیگر علوم برتر می دانست، داشت. او علم منطق را در رأس علوم اسلامی می دانست و رنج های بسیاری را به خاطر آن متحمل گشت. در علوم نقلی تبحر فراوانی یافت، بطوریکه کسی مانند وی ماهر در آن یافت نمی شد و در فروع دین، و نه در اصول، بسیار در اندیشه ی ظاهری زیاده روی نمود.

می گویند: او ابتدا بر اساس فقه شافعی عمل می نمود و سپس اجتهادش او را به این اندیشه رسانید که بطور کامل قیاس را؛ چه آشکار و چه پنهان، نفی کند و تنها ظاهر نص و عموم کتاب و حدیث را قبول داشته باشد و معتقد به برائت اصلی و استصحاب حال باشد و در این زمینه کتاب های بسیار نوشت و بر این عقید مناظره ها نمود و درشت گویی و قلمفرسایی ها کرد و در ارتباط با امامان مذاهب ادب و احترام را کنار نهاد و درعوض به عبارات ناخوشایند و ناسزا و سخنان ناروا درباره ی ایشان پرداخت، کار به جایی کشید که دسته هایی از مسلمانان از نوشته های وی رویگرداندند و او را رها ساخته و از وی گریختند و زمانی مورد آزار قرار گرفت. برخی از علما به او توجه کرده و در کارهایش به قصد انتقاد و بهره بردن و گرفتن و نیز مواخذه نمودن جستجو و تحقیق نمودند و در آن مروارید گرانبهایی را یافتند که در پوسته ای بی ارزش پیچیده شده است. بنابراین گاه از آن به وجد می آمدند و گاه خرسند می گشتند و گاه از یکه تازی او به تنگ می آمدند. روی هم رفته کمال و توانایی اش مورد توجه بود. سخن هرکس را که می خواست می پذیرفت یا رها می نمود جز رسول خدا -صلی الله علیه وسلم.

در تمامی علوم دست می برد و تبحر کسب می نمود. در نقل احادیث مهارت بسیار داشت و در نظم و نثر یدطولایی داشت. انسانی دیندار و بسیار خیر بود و اهداف زیبایی در سر داشت و نوشته هایش مفید بود. علاقه ای به ریاست نداشت و در خانه می ماند و سرگرم علم و دانش می ماند. ما درباره ی او زیاده روی نمی کنیم، بزرگانی پیش از ما او را ستوده اند:

ابو حامد غزالی می گوید: درباره ی اسماء خداوند -تعالی- کتابی را یافتم که ابومحمد بن حزم اندلسی آن را نگاشته و نشانه ی قدررت بالای حفظ و حضور ذهن بسیار او است.

امام ابوالقاسم صاعد بن احمد می گوید: ابن حزم در بین همه ی اهالی اندلس علوم اسلامی را بیشتر در خود گردآورده بود و علوم سخنوری او وسیع تر از همگان بود و در علم بلاغت و شعر ذوق زیادی داشت و دارای شناخت فراوانی بر زندگینامه ها و اخبار گذشتگان بود. پسر او درباره ی چهارصد تالیف پدرش، ابومحمد، به من خبر داد که بالغ بر هشت هزار صفحه بود.

ابوعبدالله حمیدی می گفت ابن حزم حافظ حدیث و فقه بود و احکام را از کتاب و سنت استنباط می نمود، در انواع علوم خود را مشغول می داشت، به علم خویش عمل می کرد، کسی را مانند او ندیده ام که هوش، سرعت حفظ، تقوا و دینداری همه راباهم داشته باشد. در ادبیات و شعر شایستگی و ذوقی سرشار داشت، هرگز کسی را ندیده ام که مانند وی با چنان سرعتی بصورت فی البداهه شعر بسراید. شعرهای بسیاری دارد که آن ها را بر اساس حروف الفبا جمع کرده است.

ابوالقاسم صاعد می گوید: پدر وی ابوعمر یکی از وزرای منصور محمد بن ابوعامر و مدبر دولت مؤید بالله بن مستنصر مروانی بود و سپس وزارت مظفر و آنگاه ابومحمد وزارت مستظهر عبدالرحمن بن هشام را به عهده گرفت. بعد از مدتی از این شیوه دست کشید و به علوم شرعی روی آورد و به علم منطق توجه نمود و در آن مهارت یافت و سپس از آن هم روی برگرداند. به عقیده ی من: وی تا وقتی که در درونش امور و انحرافاتی از سنت رشد ننمود از علم منطق روی برنگرداند.

او آن چنان به علوم اسلامی روی نمود که تا آن زمان در اندلس کسی به آن حد نرسیده بود.

یسع ابن حزم غافقی درباره ی ابومحمد چنین می گوید: محفوظات وی دریایی مواج و جویباری روان است که از دریای او گوهرهای حکمت بیرون آید و بر گذار آن گیاهان و درختان پربار در بهشت اراده و توانایی روییده است. دانش مسلمین را فراگرفته است و بر همه ی اهل دین سبقت گرفته است. کتاب "الملل والنحل" را به رشته ی تحریر درآورد. دورانی که ابن حزم دیندار نبود لباس ابریشم می پوشید و بر جایی جز تخت راضی نمی شد. به عنوان سفیر برگزیده شد و به نیکی از عهده ی آن برآمد و به قصد "بلنسیه" به راه افتاد که مظفر، یکی از بزرگان، در در آن جا بود. عمر بن واجب در مورد او برایم چنین نقل کرد: وقتی که ما نزد پدرم در بلنسیه بودیم و او دروس مذهبی می داد؛ ابومحمد بن حزم آن را شنیده و شگفت زده شد و از یکی از حاضران یک مسأله ی فقهی پرسید. به او پاسخ دادند ولی او بدان پاسخ اعتراض کرد و بعضی از حاضران به او گفتند: این علم در حیطه ی کاری تو نیست. او هم برخاست و به منزلش رفت و در آن جا خودش را حبس نمود و از گریستن بازنایستاد. پس از چند ماه وقتی به همانجا بازگشتیم و او به خوبی با آنان مناظره نمود و گفت: من دنباله ی حقیقت را می گیرم و اجتهاد کرده و به مذهب خاصی مقید نیستم.

آری،آنکه به درجه ی اجتهاد برسد و عده ای از ائمه نیز به این موضوع گواهی بدهند، تقلید برای وی جایز نیست، همچنان که فقیه تازه کار و فرد معمولی که قسمتی یا بخش زیادی از قرآن را حفظ نموده باشد به هیچ وجه حق اجتهاد ندارد، اگر هم بخواهد این کار را بکند چگونه اجتهاد می کند و چه خواهد گفت؟ براساس چه دلایلی؟ چگونه پرواز می کند درحالیکه هنوز پر در نیاورده است؟

بخش سوم آنکه: فقیه بسیار محتاط و دارای فهم والا و محدث که خلاصه ای از فروع و کتابی هم از قواعد اصول را آموخته و حفظ دارد، و نحو را خوانده و در کارهای حسنه مشارکت کرده و قرآن را حفظ نماید و درعین حال به تفسیر بپردازد و توان مناظره داشته باشد حائز رتبه ای از اجتهاد مقید شده است و دارای اهلیت بازنگری در دلایل ائمه را دارا می باشد و هرگاه درباره ی مسأله ای حقیقت برای وی روشن گشته نص آن برایش اثبات شده باشد و یکی از ائمه ی معروف مانند ابوحنیفه، مالک، ثوری، اوزاعی، شافعی، ابوعبید، احمد یا اسحاق بدان عمل نموده باشند. او نیز در این مورد پیرو حق بوده و دنباله رو رخصت ها نباشد و پارسایی پیشه کند؛ پس از آشکار شدن حجت ها و دلایل دیگر برای وی روا نیست که تقلید کند.

ولی چنانچه بیم آن داشته باشد که بعضی از فقها بر سر این حکم به نزاع پرداخته و داد و فریاد می نمایند آن را پنهان داشته و آن را بروز ندهد. ممکن است فرد به خودش مغرور شده و بخواهد ابراز وجود نماید و درنتیجه درچار مشکل شده و نیاتش را به امیال پنهانی خویش آغشته می کند. چه بسیار کسانی که به نام حق و حقیقت داد سخن داده اند و امر به معروف نموده اند ولی خداوند به خاطر آن که نیت نادرست و گرایش به برتری و ریاستی که داشته اند کسانی را بر ایشان مسلط ساخته تا آزارشان دهد. این همان بیماری پنهانی است که در درون جان فقها و ثروتمندانی که بذل و بخشش می کنند و صاحبان وقف ظاهر صلاح و همچنین به نهانگاه سینه ی سربازان و امرا و مجاهدان سرایت می نماید و آنان را می بینی که با دشمن روبرو می شوند و دو گروه باهم می ستیزند و در اندرون سینه هایشان کبر و اظهار شجاعت می خلد تا دیگران تعریف و تمجید شان کنند، و همچنین خودبینی و پوشیدن لباس های جامه های فاخر و زردوخت و کلاه خودهای آراسته و زره های آهنین بر تن های پر از تکبر و اسبان آزین بسته و گذشته از آن برهم زدن نماز، ستم بر رعیت و می خوارگی که می کنند، چگونه یاری و پشتیبانی می شوند؟ چگونه است که خوار و زبون نمی گردند؟

پروردگار! دین خویش را یاری رسان! و بندگانت را پیروز گردان!

آنکه علم را برای عمل بدان فراگیرد، دانشش وی را فروتن و شکسته می سازد و بر حال خویش می گرید. ولی آنکه علم را برای جایگاه خویش در مدرسه و افتا و فخر و ریا فراگیرد، خود را بی خرد جلوه داده و دوروی ورزیده است. مردم را ناچیز پنداشته و کبر و خودپسندی اش او را نابود کند و مردمان را دشمن خویش دارد. آری :"قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا" یعنی: « که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد. و هر که آلودهاش ساخت قطعا درباخت.» آنکه نفس خود را با گناهان و نافرمانی پروردگار بیالاید، نفس خویش را دشمن اصلی خود قرار داده است.

شیخ عزالدین بن عبدالسلام یکی از مجتهدین- می گوید در میان کتاب های علمی اسلامی کتابی مانند "المحلی" نوشته ی ابن حزم و کتاب "المغنی" شیخ موفق الدین را ندیده ام.

به عقیده ی من سخن شیخ عزالدین کاملاً درست است. سومین کتاب "السنن الکبیر" نوشته ی بیهقی و چهارمین کتاب "التمهید" ابن عبدالبرمی باشد. بنابراین آنکس که این کتاب ها را گردآورد و از مفتیان بزرگ باشد و آن ها را پیوسته بخواند یک عالم راستین است.

ابن حزم تالیفات مهمی دارد که بزرگ ترین آن ها کتاب "الإیصال إلی فهم کتاب الخصال" حاوی پانزده هزار صفحه و کتاب "الخصال الحافظ لجمل شرائع الإسلام مشتمل بر دو جلد، کتاب "المجلی" درباره ی فقه یک جلد، کتاب "المحلی فی شرح المجلی بالحجج والآثار" هشت جلد، کتاب "حجة الوداع" محتوی یکصد و بیست صفحه، کتاب "قسمة الخمس فی الرد علی إسماعیل القاضی" یک جلد، کتاب "الآثار التی ظاهرها التعارض ونفی التناقض عنها" حاوی یک هزار صفحه که البته آن را به پایان نرسانیده است، کتاب "الجامع فی صحیح الحدیث" بدون اسانید، کتاب "الجامع في صحيح الحديث" ‏بدون اسانيد، كتاب "التلخيص والتخليص في المسائل النظرية"، كتاب "ما انفرد به مالك وأبو‎ ‎حنيفة والشافعي".‏

همچنين کتاب هاي "مختصر الموضح" ابوالحسن بن المغلس ظاهري يک جلد، كتاب "اختلاف ‏الفقهاء الخمسة مالك , وأبي حنيفة , والشافعي , وأحمد , وداود"، كتاب ‏ "التصفح في الفقه" يک ‏جلد، كتاب "التبيين في هل علم المصطفى أعيان المنافقين" مشتمل بر سه جزء، كتاب "الإملاء ‏في شرح الموطأ" حاوي يک هزار صفحه، كتاب "الإملاء في قواعد الفقه"‏ مشتمل بر يک هزار ‏صفحه، كتاب "در القواعد في فقه الظاهرية" شامل يک هزار صفحه، كتاب "الإجماع"‏ شامل ‏دو جلد، كتاب "الفرائض" يک جلد، كتاب "الرسالة البلقاء في الرد على عبد الحق بن‎ ‎محمد ‏الصقلي" دو جلد، كتاب "الإحكام لأصول الأحكام" دو جلد، كتاب "الفصل في الملل‎ ‎والنحل" ‏شامل دو جلد کتاب بزرگ، كتاب "الرد على من اعترض على الفصل" يک جلد، كتاب "اليقين ‏في نقض تمويه المعتذرين عن إبليس وسائر المشركين" يک جلد کتاب بزرگ، كتاب "الرد‎ ‎على ‏ابن زكريا الرازي" حاوي يکصد صفحه، كتاب "الترشيد في الرد على كتاب "الفريد" لابن‎ ‎الراوندي في اعتراضه على النبوات" يک جلد، كتاب "الرد على من كفر المتأولين من‎ ‎المسلمين" يک جلد، كتاب "مختصر في علل الحديث" يک جلد، كتاب "التقريب لحد المنطق‎ ‎بالألفاظ العامية" يک جلد، كتاب "الاستجلاب" يک جلد، كتاب "نسب البربر" يک جلد، كتاب‎ ‎‎"نقط العروس" شامل يک جلد، و غيره ...‏ 

آثاري از ايشان که محدود به يک بخش مي باشند: "مراقبة أحوال‎ ‎الإمام"، "من ترك الصلاة ‏عمدا"، "رسالة المعارضة" , "قصر الصلاة" , "رسالة‎ ‎التأكيد" , "ما وقع بين الظاهرية ‏وأصحاب القياس" , "فضائل الأندلس" "العتاب على أبي‎ ‎مروان الخولاني" , "رسالة في معنى ‏الفقه والزهد" , "مراتب العلماء وتواليفهم" , "التلخيص في أعمال العباد" , "الإظهار لما شنع به ‏على الظاهرية" , "زجر الغاوي"دو جزء، "النبذ الكافية" , "النكت الموجزة في نفي الرأي ‏والقياس والتعليل والتقليد"يک جلد کوچک، "الرسالة اللازمة لأولي الأمر" , "مختصر الملل ‏والنحل" يک جلد، "الدرة في‎ ‎ما يلزم المسلم" دو جزء، "مسألة في الروح"، "الرد على إسماعيل ‏اليهودي الذي ألف في‎ ‎تناقض آيات" , "النصائح المنجية"، "الرسالة الصُّمادحية في الوعد ‏والوعيد" , "مسألة‎ ‎الإيمان" , "مراتب العلوم" , "بيان غلط عثمان بن سعيد الأعور في المسند ‏والمرسل" , "ترتيب سؤالات عثمان الدارمي لابن معين" , "عدد ما لكل صاحب في مسند بقي" ‏‏, "تسمية‎ ‎شيوخ مالك" , "السير والأخلاق" دو جزء، "بيان الفصاحة والبلاغة" , رسالة في ذلك ‏إلى‎ ‎ابن حفصون , "مسألة هل السواد لون أو لا" , "الحد والرسم" , "تسمية الشعراء‎ ‎الوافدين ‏على ابن أبي عامر" , "شيء في العروض" , "مؤلف في الظاء والضاد" , "التعقب‎ ‎على الأفليلي ‏في شرحه لديوان المتنبي" , "غزوات المنصور بن أبي عامر" , "تأليف في‎ ‎الرد على أناجيل ‏النصارى ". 

ابن حزم کتاب "رسالة في الطب النبوي" را نگشته است که در آن کتاب هاي خود درباره ي ‏طب را نام برده است که از جمله ي آن ها موارد زير مي باشند: "مقالة العادة"، "مقالة في شفاء ‏الضد بالضد" , "شرح‎ ‎فصول بقراط" , وكتاب "بلغة الحكيم" , كتاب "حد الطب" و كتاب ‏‏"اختصار كلام جالينوس‎ ‎في الأمراض الحادة" , و كتاب"الأدوية المفردة" , "مقالة في المحاكمة ‏بين التمر‎ ‎والزبيب" , "مقالة في النخل" و برخي ديگر از کتاب هايي از اين دست. او به خاطر ‏درشت گويي در مورد علما دچار رنج هاي بسيار شده و از زادگاهش تبعيد شد و در روستايي ‏که ملک خود وي بود ساکن شد و مسائلي برايش پيش آمدند؛ گروهي از پيروان مذهب مالكي ‏عليه وي برخاستند و بين او و ابوالوليد باجي مناظرات و کشمکش هايي پديد آمد. ملوك آن ناحيه ‏از وي بدشان مي آمد. دولت نيز ابن حزم را دور ساخت و چندين جلد از کتاب هايش را سوزانيد ‏و به بياديه ي لبله در آن دهکده نقل مکان نمود.‏‎  

 

ابوالقاسم بن‎ ‎بشكوال حافظ در کتاب"الصلة" اش مي گويد: قاضي صاعد بن احمد مي گويد: ابن ‏حزم به خط خويش بايم چنين نوشت: در بقرطبه و در کناره ي شرقي و اطراف منيه ي مغيره، ‏قبل از برآمدن خورشيد در ‏‎ ‎آخرين لحظات شب چهارشنبه، آخرين روز رمضان سال سيصد و ‏هشتاد و چهار و در برج عقرب، که مصادف با روز هفتم ماه نونيراست به دنيا آمدم.‏

صاعد مي گويد: دستخطي از پسر وي، ابورافع به من رسيد که در آن آمده بود که پدرش در ‏شب يکشنبه، درحاليکه دو شب از ماه شعبان باقي مانده بود، و در سال چهارصد و پنجاه و پنج ‏و در عمر هفتاد و يک سالگي  دار فاني را وداع گفت. خداوند بر وي رحمت کند.‏

 

ترجمه: مسعود

منبع: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com